۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

کابل من

.کابل من ،حاصل بخشی از تحقیقات میدانی است که در سال 1387 برای ساخت فیلم مستندی راجع به شهر کابل انجام داده بودم، این تحقیقات خام است و جز اطلاع رسانی ارزش علمی ندارد.

مقدمه:-----------------------

برای من، کابل از لحاظ تارخی چندان اهمیت نداشته است. هرچند مهم است که بدانیم چه فراز ونشیبی را این شهر طی دورانهای مختلف سپری کرده است .

اما کابل از آنجا برای من مهم است که در طی شش سال اقامت در این شهر در بسا موارد نمی توانستم در یابم که در چگونه شهری زندگی می کنم؟ بعد از سالهای جنگ چه اتفاقهایی در این شهر در حال وقوع است؟ چه اندازه برای این شهر و آینده آن فکر می شود؟ چه مقدار امکانات و ابزار برای شرایط اضطراری در این شهر و جود دارد؟ وضعیت فرهنگی، اجتماعی این شهر چگونه است؟ نیروهای فعال سیاسی و مذهبی در چه فکر اند؟ و دهها نوع سوالی از این دست که انگیزه شد تا این تحقیقات بصورت ابتدایی صورت بگیرد.

هدف از تحقیقات و جمع آوری اطلاعات ارایه تصویری هرچند مبهم از شهر کابل بوده است والی در این نوشته تنها بخشی از اطلاعاتی اورده شده است که مربوط به وضعیت بهداشت ، آلودگی محیط زیست و خانه های غیر استاندارد شهری است.

نگاهی به گذشته کابل:

با توجه به منابع مختلف از جمله دانشنامه آزاد،1773 سالی است که تیمورشاه کابل را بعنوان پایتخت برگزید واز آنزمان تا کنون دیگر جابجایی در این امر صورت نگرفته است در دوره های دیگر شهرکابلبدلایل متعددی مورد توجه زمامداران، جنگ آوران و تاجران قرار داشته است و از جمله در دوران بابرشاه تا سال923 قمری نیز کابل پایتخت بوده است.

تا قبل از جنگهای داخلی افغانستان بر اساس گفته های انجنیران ماستر پلان شهر قدیم کابل، این شهر در طی سه نوبت براساس طرحهای زیر بنایی شهر دچار تغییر می گردد، بار اول ماستر پلان شهر برای حدود نیم میلیون نفوس طراحی شده است و بار دوم برای حدود یک ونیم میلیون نفوس و برای مرتبه آخر قبل از جنگهای داخلی در سال 1357 براي سه میلیون جمعیت. بنا براین اگر این آمار را مبنا قرار دهیم شهر کابل برای حد اکثر ظرفیت سه میلیون نفر طراحی شده است و از آنجا که طرحهای شهری در کابل بهیچوجه به صورت کامل عملی نشده است بنابراین می توان گفت:این شهر حتی امکانات شهری برای جمعیت کمتر از یک میلیون نفر خود را تا قبل از جنگها نیز نداشته است.

کابل بعد از سال2001

بعد از سقوط طالبان در سال 2001 و استقرار حکوت موقت در این شهر یکدفعه کابل مورد توجه قرار گرفته وبعد از آن تا همین حالا در حدود پنج میلیون نفر به این شهر ریخته اند، که این کابل کوچک را دچار مشکلات بسیار خاص کرده است و در شرایط فعلی زندگی شهروندان این شهر از جهات مختلف در معرض خطر قرار گرفته است که از جمله می شود به آخرین آمار داده شده در زمینه محیط زیست توجه کرد: براساس آمار ریاست مستقل محیط زیست در شرایط فعلی سالانه بیش از سه هزار نفر براساس آلودگی هوا در شهر کابل می میرند که این آمار در طی سالهای آینده بصورت وحشتناک رشد خواهد داشت.

محیط زیست:

الف: زباله:

در بخش قبلی به تبعات آلودگی محیط زیست کابل آشاره شد اما بر اساس تحقیقات ما و بگفته نثار احمد حبیبی رییس تنظیف شهر کابل در سال 1387 شهرواندان کابل در بین هزاران تن زباله زندگی می کنند، این زباله ها که ازسالهای دور مانده است و در سالهای اخیر بدلیل ازدیاد مصرف مواد صنعتی میزان سم و آلودگی آنها نیز افزایش یافته است در برابر کار طاقت فرسای کارمندان نظافت شهری کابل سر فرود نمی آورد.

شاید شما نیز بپرسید که چطور این میزان زباله از شهر کابل جمع آوری نمی گردد با توجه به اینکه مسوول اول جمع آوری زباله های شهری از وجود آن آگاه است.

نثار احمد حبیبی می گوید که اداره نظافت شهری تنها 170 موتر دارد که از رژیمهای مختلف برای آنان باقی مانده اند، از این تعداد وسیله نقیله 102 تای آن مصروف جمع آوری زباله های تنها بخشی از شهر کابل هستند با توجه به اینکه روزانه بین 1800 تا 2000 تن زباله درشهر کابل تولید می گردد توان اداره نظافت شهری اگر بیست وچهار ساعته هم کارکنند تنها انتقال 1500 تن زباله به فاصله چهل کیلومتری شهر کابل است وبنا براین روزانه در حدود 500 تن زباله در شهر باقی می ماند که سالانه می شود 180000 تن. حال این مقدار را اگر ضرب حد اقل شش سال بعد از جنگ بکنیم می شود:1080000 تن بنابراین شهروندان کابل در بین این مقدار زباله زندگی می کنند که این خود مهمترین عامل شیوع انواع مریضی و درنهایت مرگ شهرواندان کابل است.

لازم بیاد آوری است که استندرد جهانی برای جمع آوری زباله شهری 1000 وسیله جمع آوری زباله برای یک میلیون نفر جمعیت است در حالیکه برای حدود پنج میلیون نفر ساکنین کابل تنها 102وسیله جمع آوری زباله وجود دارد.

حال براین مشکل اگر مسله فاضلاب وچاههای بدرفت را اضافه کنیم و نیز نبود آب صحی و سالم در اکثر نقاط کابل وضع بسیار فاجعه آمیز خواهد بود که تنها زیان اقتصادی این معضل بدلیل ازدیات امراض و مصرف بی رویه داروها و خدمات جانبی دیگر به میلونها دولار سربر خواهد اورد که نیاز به تحقیق وسیعی دارد.

ب: آلودگی هوا:

روشن کردن یک ماشین خاموش کردن یک زندگی.

گفته مي شود روزانه بيش از یک میلیون وسيله نقليه در شهر كابل در حال تردداند، اين تعداد وسيله نقليه در حالي كه اكثر خيابانها و جاده هاي شهر كابل غيراستاندارد مي باشد، اين شهر را به يكي از پرترافيك ترين و آلوده ترين شهرهاي منطقه تبديل كرده است. رياست حفظ و مراقبت شهر كابل كه يكي از وظايف آن ترميم و بازسازي جاده هاي شهري است، با در دست داشتن حدود 80 عراده ماشين و قرارداد با چند شركت خصوصي در حال ترميم و بازسازي جاده هاي اصلي شهر است.

در شهر كابل بالغ بر 1200 كيلومتر خيابان اصلي و فرعي وجود دارد كه در دوران حكومتهاي قبلي حدود 300كيلومتر آن قيرريزي شده است، اما در طي شش سال گذشته و بعد از جنگهاي چندين ساله، تنها 60 كيلومتر جاده، آسفالت شده است، يعني به ازاء هر يك سال ده كيلومتر.(تا سال 1387) و اگر شهر كابل با همين مساحت باقي بماند، حدود 120 سال ديگر زمان لازم است تا تمام جاده هاي شهر كابل آسفالت شود، وضعیت اینچنانی که سرکهای شهر دارد در هماهنگی با تردد سیلی از وسایل نقلیه تاریخ تر شده وضعیت آلودگی صوتی و تنفسی شهر کابل را از مرز فاجعه نیز گزرانده است.

به نقل از سایت روزنامه پیمان(شماره30 جون 2009) بر اساس نتایج آزمایشی که از سوی ادراه محیط زیست افغانستان بر روی دوصد تن زن و کودک کابلی صورت گرفته است آلودگی خون 80% این افراد به مواد سربی بیش از مرز خطرناک آن بوده است. سرب یک ماده خطرناک می باشد که از طریق مصرف مواد نفتی بی کیفیت در هوا پخش می گردد.

و به نقل از سایت مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران، به قول آقاي جارالله، معاون اول اداره حفاظت ملي محيط زيست افغانستان ميزان آلودگي هوا در اين شهر هفت برابر پايتخت كشورهاي همسايه ازجمله تاجيكستان و پاكستان است.

بنابراین، یکی دیگر از عوامل قتل و کشتار شهر وندان کابل همین موترها، پمپ بنزینها، جنراتورها و سرکهای ناهمواری است که ما با دست خود آنها را می سازیم، می رانیم و روشن می کنیم و این چنین است که باروشن کردن هر وسیله نقلیه در شرایط فعلی ما در واقع شمارش معکوس مرگ خویش را آغاز می کنیم.

صحت

دوا فروشیهای مرک!

یکی از عوامل دیگری که زندگی شهرواندان کابل را با خطر مواجه کرده است همین دواخانه های شهر است. دواخانه که می بایست جایگاه توزیع دارو برای درمان باشد اما متاسفانه بدلیل دارا نبودن حد اقل امکانات نگهداری دوا، خود، به مکان فاسد کننده دوا تبدیل می شود. تنها نداشتن امکانات و وسایل ویژه نگهداری دوا مشکل دواخانه های شهر کابل نیست، عیار نبودن دوافروشی ها از لحاظ اندازه جا، و کیفیت ساخت و چگونگی تعبیه درها و پنجره ها و نیز رعایت نکردن نظافت توسط دوا فروشها( دیده شده است که بعض دوافروشها شبها در دکان خویش می خوابند و نیز بسیار فراوان است که دواخانه درعین حال مطب خانه نیز است) و در آخر عدم تخصص بسیاری دوافروشها ، داواخانه های شهر را به مکان نا امنی تبدیل کرده است.

ما بخاطر ارزیابی این دواخانه ها با تیم ریاست قوانین صحی وزارت صحت به بعض نواحی کابل سرزدیم، حدس زده می شد که این تیم ما را به دواخانه هایی می برد که فکر می کردند از استندرد مناسبی برخوردار است اما با این وجود در یکی از دواخانه ها با یک بررسی سرسرکی 21 قلم دوای تاریخ تر شده و فاسد پیدا شد. و از بین هفت دواخانه ی که ما سرزدیم تنها یک تن آنها از انستیتوت صحی فارغ شده بودند و بقیه تماما آدمهایی بودند که تا حدودی انگلیسی می فهمیدند و با همین، دوا می فروختند هرچند جواز این دوخانه ها به نام فرد شایسته ی صادر شده بود اما همان افراد برادر، یا یکی دیگر از فاملین نا آشنای خویش را در دواخانه ها گذاشته بودند.

به گفته رییس بخش بررسی قوانین صحی بیش از1800 دواخانه در شهر کابل و جود دارد و به گفته وی این ریاست بالغ بر 2000 تن دواهای فاسد را از سراسر افغانستان جمع آوری کرده و به آتش کشیده اند، اما متاسفانه من نپرسیدم که این مقدار مواد فاسد در طی یکماه جمع آوری شده است یا در طی زمانهای طولانی تری.

اگر چنین باشد بطور قطع می توان گفت که بسیاری این دواخانه ها با توجه به ازدیاد مریض بر اثر عوامل قبلا ذکر شده خود در بسیاری موارد فروشندگان مرگ هستند بنظر می رسد بیشترین خطر متوجه مریضهایی باشد که سواد لازم را ندارند زیرا دوا فروشها دواهای تاریخ تر شده شان را به همین گونه افراد قالب می کنند.

مسکن

اما چگونه می شود که مسکن تبدیل به عامل خطر برای ساکنین خود شود؟

مسكن يكي از نيازهاي اوليه افراد هر جامعه اي است، كابل شهري است كه بدليل تحميل جنگ و تخريب بسياري از اماكن و ساختمانهاي شهري، و سرازير شدن سيل مهاجرين از داخل و خارج از افغانستان به آن، مشكل مسكن را بيش از هر شهر ديگري احساس مي كند، در چنين فضايي بسياري از مردم و مهاجرين به صورت خود سر و بدون در نظر گرفتن قوانين شهري اقدام به ساخت خانه در دامنه هاي كوه و حاشيه شهر نموده اند كه اين مسئله، كابل را به يكي از بزرگترين شهرهاي حاشيه نشين تبديل كرده است.

با توجه به اینكه درحدود 80% شهروندان شهر كابل در آمد ماهیانه کمتر از صد دالر آمریکایی دارند، این مسله یکی از دلایل عمده حاشیه نشینی است، در آمد اندک در عین حال موجب می گردد خانه های که ساخته شده اند و یا خانه هایی که ساخته می شوند از کمترین استندرد ایمنی بر خوردار باشد.

در حال حاضر بيش از دو میلیون شهروند كابلي در خانه هاي خود سر در ارتفاع كوه ها زندگي مي كنند، بدون اينكه كمترين مسائل امنيتي در ساخت آنها در نظر گرفته شده باشد، و اين در حالي است كه كابل بر روي كمربند زلزله واقع شده است.

بنا براین هرچند این خانه ها، ظاهرا آرامش بخش شبهای ساکنین خویش اند اما احتمال فراوان دارد که مقبره آنان نیز گردد.

بسیاری خانه های کابل بخصوص در مناطق غیر پلانی، آز آنجا که بصورت کاهگلی ساخته شده است و در طی سالیان طولانی و با ازدیاد خانه های مشابه و رها بودن آبرفتهای این خانه های انبوه در سطح زمین ودر همان محل، بسیاری این خانه ها مملو از نم است ، همین نمی، عامل انواع مریضی از جمله رماتیستم بخصوص در بین زنانی است که بیشترین ساعات عمرشان را در این نقاط سپری می کنند، بسیاری زنان که در خانه های خویش مبتلا به مرض شده اند دیگر هیچگونه مداوایی برای آنان نیست. ما در منطقه ارزان قیمت به خانه خانمی سرزدیم که در یک خانه گاهگلی نیمه ویرانه زندگی می کرد، این خانم با وجود سرپرستی سه طفل خود، بدلیل اینکه شوهرش مرده بود، مانند یک فلج در اطاق محبوس بود، تیم ما، این خانم را به داکتر برد اما داکتر گفت که مریضی این خانم دیگر بصورت ریشه ی تداوی ندارد.

خانه های کابل پیامد دیگری هم برای شهروندان این شهر دارد و یکی از آنها فاصله طبقاتی شدیدی است که از سر وروی خانه ای شهرمان نمایان است، تضاد شدید اینچنانی می تواند گسست های جبران ناپذیری را برای شهروندان شهر کابل بو جود آورد و بعید نیست که روزی این شهر در گیراگیر درگیری حاشیه نشینها وبلند منزلها قرار گیرد.

برای درک میزان نا برابری از لحاظ مسکن ما به شهرک طلایی در جنوب شهر کابل می رویم، این شهرک که در یک منطقه بسیار محروم ساخته شده است همانگونه که از نامش پیداست برای قشر مرفه و پول دار درست شده است. شهرک آریا در دو بخش ساخته شده است قسمت اول خانه هایی ویلایی است که تماما فروخته شده و قیمت هریک از آنها بالغ برچند صد هزار دالر بوده است اما قسمت دوم که در پشت سر موقعیت دارد شامل تعدادی آپارتمانهای 3 تا 5 خوابه است که هرواحد کوچک این آپارتمان در حدود 130 هزار دولار معامله می شود.

به گفته ی انجنیر حمید معاون ریاست پلان شهرداری کابل در طی شش سال گذشته شش شهرک اینچنانی در شهر کابل ساخته شده است که این شهرکها تنها برای سه صد هزار تن کافی است، بنا براین بقیه شهروندان شاید هیچگاه به وضعیتی دست نیابند که بتوانند زندگی همشان با این سه صدهزار تن آپارتمان نشین را پیدا کنند.

تجربه بسیاری کشورها نشان داده است که نشانه های اختلاف طبقاتی خود یکی از عمده ترین دلایل عقده های اجتماعی است که می تواند در شرایط بحرانی تبدیل به عامل قهر وغضب نادارن شهر شود.

نتیجه :

با جمع کردن اطلاعات بسیار اندک ازتحقیقات شش ماهه راجع به وضعیت شهر کابل بنظر می رسد، این شهر آبستن یک توفان مهیب و خطر ناکی است که اگر برای رفع آن بصورت عاجل تصمیم گیری نشود آینده بدی در انتظار کابل نشینان خواهد بود.

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

کابل شهر کاغذی ما

این نوشته در زمان دومین انتخابات ریاست جمهوری برای بی بی سی فارسی نوشته شده بود
نوشته دیر ارسال شد و در صف ماند و از نشر باز ماند
بد ندیدم با اضافه کردن یک بخش کوتاه در آخر این نوشته آنرا نشر کنم



فلاش بک/ 18 میزان 1383 / ولایت بدخشان / منطقه پامیر

اولین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان است و من برای ساخت فیلمی به منطقه دور دست پامیر آمده ام. به نظر می رسد که تنها کمره در این منطقه دور دست باشم. زندگی در پامیر سخت و دشوار است. اکثر مردم بیش از انتخابات به فکر جمع آوری محصولاتشان هستند. انتخابات در این منطقه دور افتاده، مثل نمایشی می ماند که قابل درک نیست. تعدادی از مردم عادی به دلیل سابقه حکومت موقت، کرزی را شاه می دانند و تمجید و تعریف از شاه را لازم و به همین دلیل هم فکر می کنند شاه غیر قابل تغییر است. با این وجود سر در تعداد محدودی دکان، پوستر تعدادی از کاندیدان، از جمله تنها کاندید زن نیز دیده می شود. مردم وقتی از کار و درو فارغ می شوند در برابر این پوسترها می ایستند و مدت های طولانی به تصویرها نگاه می کنند. همین نگاه کردن ها کافی است که بحثی به دنبال بیاید. شب در خانه کسی مهمانیم. صحبت از کاندیدهای موجود می شود، آنهایی که بحث می کنند یک طرف، اما در چهره دیگران بهت و جود دارد، گویا باور نمی کنند که با رای آنها رییس جمهور انتخاب شود، اما کارتی که در جیب دارند حس دیگری ایجاد می کند. پیرمردی کارت رای دهی خود را از جیب بیرون آورده و با دقت به آن می نگرد. گویا صاحب ثروت بزرگی است که می تواند آن را در پای کاندیدی بریزد.
سرانجام روز انتخابات فرا می رسد، تعدادی از عساکر سرحدی از کمره می ترسند و این ترس دقیقا در زمان اخذ رای نتیجه می دهد. من و کمره ام را زندانی می کنند، تا نتوانیم از سایت رای دهی فیلم بگیریم. به همین دلیل فیلم سرزمین پامیر، تنها فیلم مستند از اولین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، بدون صحنه از روز رای دهی است.


دو، سه، چهار سال بعد/ کابل

چهار سالی است که آقای کرزی به عنوان رییس جمهور افغانستان با رای مستقیم ملت بر کرسی ریاست نشسته است. زندگی کردن در سایه حکومتی که با رای تو انتخاب شده است، لذت بخش است، اما گاه گاهی حوادثی رخ می دهد که ناراحتت می کند و برای من این ناراحتی بیشتر هنگام ساخت فیلم مستندی در مورد شهر کابل بر ملا می گردد. بسیاری از نهادها وقتی نام فیلم برداری را می شنوند به انحاء مختلف مشکل ایجاد می کنند. فیلم برداری از مکاتب ممنوع شده است. از ادارات دولتی نمی توانی فیلم بگیری، اگر مصاحبه ای در کار است باید ثابت کنی که جنبه های مثبت کار را منعکس می کنی. از سرک ها وخیابان ها نمی شود فیلم گرفت، زیرا در هر طرف دفتر یک سازمانی است با چندین فرد مسلح. بعضی نهادها تا شش ماه درخواست فیلم برداری را معطل نگه می دارند، اما با همه این محدودیت ها می فهمیم که در طول شش سال گذشته تنها حدود شصت کیلومتر سرک از مجموع 1200 کیلومتر سرک در شهر کابل بازسازی و نوسازی شده است. یعنی به ازای هر سال، تنها ده کیلومتر.
با همه این وجود من شاید خوش شانس ترین باشم. هرچند کارم در بخش های مختلف با موانع گوناگونی برخورد می کند، اما حداقل جانم در امان بوده است، ولی بقیه خبرنگاران وفیلم سازان چه؟ یک روز یک خبرنگار کشته می شود، فردا یک گوینده تلویزیون، یک روز خبرنگاری لت می خورد و روز دیگر تعدادی خبرنگار فعال، کشور را ترک می کنند. چند وقت بعد دانشجویی به جرم نشر مطلبی که در سایت ها پر است ونیاز به نشر ندارد، زندانی می شود و روز دیگر تعدادی تنها به جرم به کار بردن واژه ای به زبان مادری شان از کار اخراج می گردند. کار به اینجا هم ختم نمی شود، وقتی مدتی بعد کتاب های نویسندگان افغان به دریا انداخته می شود، برای اولین بار از خودم می پرسم که آیا من به چنین چیزهایی رای داده بودم؟ همان موقع تصمیم می گیرم اگر انتخابات دیگری در کار باشد، بی گدار رای ام را به جایی نسپارم.




دومین انتخابات ریاست جمهوری/ افغانستان/ زمان حال

صبح که سر کار می روم، چهره شهر را دیگر گونه می بینم. همه جا پر از عکس ها و پوسترهای 41 کاندید ریاست جمهوری و 580 کاندید شورای ولایتی است. وقتی این عکس ها وبنر های بزرگ را می بینم شهر کاغذی به یادم می آید. شهری که با کاغذ ساخته و رنگ شده است. شهری که بر در و دیوار کاغذی آن حرف های خوب و قشنگ نوشته شده است. حرف از بازسازی، حرف از عدالت اجتماعی، حرف از حکومت اسلامی، حرف از تغییر و امید. تو اما حدس می زنی که این کاغذها و رنگ ها به زودی در برابر آفتاب داغ تابستان رنگ خواهند باخت و فرسوده خواهند شد و با رنگ باختن کاغذها حرف های خوب نیز از بین خواهد رفت.
وقتی به برنامه های تلویزیونی کاندیدها نگاه می کنم خنده ام می گیرد. یکی نکتایی زده و دموکراسی را به باد مسخره می گیرد و آن را یک فراورده کشورهای استعمارگر غربی می داند، دیگری ریش و لنگی دارد اما دموکراسی توصل می جوید و از آن حمایت می کند.
در پوستر ها هم همه در حال فیگور گرفتن هستند. یکی دستش را به طرف مردم نشانه گرفته است، یکی کلاه خود را بالا بر ده، یکی مشت خود را گره کرده، دیگری دست هایش را زیر چانه زده، یکی برای باب طبع روشنفکران نکتایی بسته و آن یکی برای دل مردم سنتی چپن و لنگی به سرکرده عده ای به خاطر رضای قوماندانان کلاه پکول برسر نهاده اند و به خاطر جلب نظر اقوام، عکس های شهیدان و رهبران از دست رفته را در کنار عکس خود گذاشته اند.
آنانی که در فکر تصاحب رای من هستند، از همه چیز صحبت می کنند. حرف های بزرگ بزرگ می زنند. یکی فقر را از بین می برد، دیگری طالبان را برسر سفره حکومت می آورد، آن یکی نیروهای خارجی را بیرون می کند، یکی دیگر کشورهای همسایه را ادب می کند، این یکی افغانستان را سویس منطقه می سازد و ...، اما هیچکس نمی گوید که اگر رییس جمهور شود، آیا من می توانم بدون دغدغه و دلهره فیلم بسازم؟ کسی نمی گوید که در حکومتش، کار ما، تفکر و اندیشه های ما، رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی ما چه وضعی خواهند داشت؟
با این همه هیاهوی بسیار برای هیچ، من هنوز برای رای خودم تصمیمی نگرفته ام و آن را به هیچ کس نخواهم داد، مگر این که کسی بیاید و اعلان کند که اگر رای مرا گرفت: از آزادی بیان، احترام به تنوع فرهنگی و آزادی های فردی من و تمام اتباع افغانستان حمایت می کند. من رای خود را جز به آزادی بیان به چیز دیگری نمی دهم. من به آزادی بیان بیش از هر چیز دیگری نیاز دارم.

هشت ماه بعد/ زمان حال واقعی
انتخابات برگزار شد، گفتند تقلب شده است، کرزی رییس جمهور شد!
مهمترین شعار کرزی وحدت ملی بود و آنرا با حضور دو معاون از دو قوم افغانستان در کنار خود تمثیل می کرد
اما بعد از مدت کوتاهی، نا امنی همه جا گیر شده است، تضادهای قومی در حد انفجار رسیده است، کم کم میشه آدمهایی را با شکل و قیافه طالبانی درون موترهای لوکس در کابل دید، کوچیها به بهسود حمله کرده اند و خانه های مردم را آتش زده اند، جرگه صلح برگزار شده است اما دو روز بعد طالبان کودک هفته ساله ی را در شهر فرا سر می برند، انتخابات پارلمانی در راه است اشنایی که خودش را کاندید کرده از کمپاین می ترسد و می ترسد که در این گیر و دار از بین نرود.
بنظرم دیگه نمیشه به هیچ چیز در اینکشور اطمنان کرد
آیا جایی است در این دنیا که ما بتوانیم با رای خود امنیت و آزادی برای خود تامین کنیم؟