۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه


آسمان دوباره ابری شد
من دوباره می چکم
کم کم کم
اتاقم بارانی است
کمد ها زیر آب رفته
پرده ها روی آب می رقصه
باد شیشه ها را شکسته
من غوطه ورم در خود
تا خورشید سرک بزنه دوباره
بی حجاب و لایه ای
به این سرزمین خسته
بروید شمعی
درون این اتاق
قد بکشد روی دیوارها و سقف خانه
شگوفه دهد
چون تاک انگور  سرزمین های رویایی
بچینم خوشه ای را
بگذارم زیر زبانمش
تا طراوت بگیرد این جان گداخته شده
لبخند زند به خورشید
سوار شود بر شعاع های از راه رسیده
برود به سرزمین های دور
برقصد روی کوه شیخ تراغ
در رود خانه های ده جاری گردد
شفاف مثل شاه جوی
دختر ده نشسته باشد
گیسوان خویش را بریزد در آن
بنوشد جامی
پرکند کوزه ای
بگذارد کنار تنور حویلی خانه
بجوشاند مرا با هل هندی
شوپ کند خیال خواب خویش را
بدون حضور فالبینی
و آسمان ببارد از نو
باران می بارد گویا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاه