این باران با که رفیقه که هی می باره بر کابل
شاید که یکی و فقط یکیش بریزه روی سرش
و بلغزه پایین
و لمس کنه تن باران ندیده اش را
و بعد برسه به زمین
و ساقه گلی
وسیرابش بسازه
از خودش
آراسته با عطر تن معشوق.
شاید که یکی و فقط یکیش بریزه روی سرش
و بلغزه پایین
و لمس کنه تن باران ندیده اش را
و بعد برسه به زمین
و ساقه گلی
وسیرابش بسازه
از خودش
آراسته با عطر تن معشوق.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دیدگاه