ترسم از اینست که وقتی سر این گلاف سردرگم زندگی پیدا شود که دیگه یارای حرکت و توانایی پیمودن راه های هموار و نا هموار زندگی نباشد.
جهان با مسافرت و دانش محض کشف نمی شود این جهان با وجود یک همذات تفسیرگر کشف شدنی است.
وقتی تو سفرهایت را رفته باشی؛ شرق و غرب را درنوردیده باشی و جنگ و قهرهایت را تمام کرده باشی اما کسی در گوشت نگفته باشد که از کدام گوشه این جهان چی اش را می خواهد و به چی چیزش عشق می ورزد؟ دنیای تو نا مکشوف باقی خواهد ماند.
اینگونه است که بسیاری از ما ها از این دنیا فقط شک و تردیدهایش را با خود به گور می بریم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دیدگاه