۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

اشک ریختن در شکست یک هموطن خیلی زیبا است


امروز بیست و دوم اگست روز مبارزه نثار احمد بهاوی بود، مبارزه برای کسب مقام یکطرف اما مسایل حاشیه ی طرف دیگر قضیه که این آخری برای افغانها خیلی جالب است.
افغانهای مقیم پکن ، شاد از دست آورد دیروز روح الله نیکپا، تازه یخشان آب شده بود از اوایل شب گذشته به وقت پکن نتیجه روح الله اعلام شد، همه خود را آماده کرده بودند برای امروز، از صبح زود وقتی دو سه هموطن را دیدم احساس کردم که نفسها برای تشویق و انگیزه برای در دست گرفتن و بر افراشتن بیرق افغانستان بیشتر شده است.
مبارزه نثار با حریف آمریکایی بود، در استادیوم شر و هلهله عجیبی بر پا شد اول آمریکایی وارد سالن شد با ورود او تماشاگران ساکت نشسته بودند اما بعد از آن وقتی نثار احمد وارد سالن گردید و همه دریافتند که حریف آمریکا، افغانستان است بسیار تشویق کردند تشویق تماشاگران که اکثر چینی بودند در طول مبارزه هم ادامه داشت بگونه ی که در آخر سفیر افغانستان، آمد و با غرور خاصی گفت: دید ید دوستان کشور ما را که چقدر تشویق کردند.
در حین مبارزه یک تعداد آمریکایی یو اس ای می گفتند اما در برابر آنها تمام سالن نام افغانستان را فریاد می کشیدند و این برای تماشاگران آمریکایی عجیب بود بنحوی که برای یک مدتی سکوت کردند.
من با دوربین کوچکم فیلم می گرفتم، در همان اول مبارزه رییس فدارسیون تکواندوی افغانستان آمد و گفت اگر میشه تمام مسابقه را فیلم بگیرید من روی داور مشکوکم، این مرا حساس ساخت، بالاخره مبارزه وقتی شروع شد امتیاز ها به سه و چها ر رسید اما داور دو سه بار به نثار اخطار داد و نمره های وی کم شد.
نفسهای افغانهای حاضر، در آخرین لحاظات بند آمده بود، سالن تا آخرین ثانیه ها نثار را تشویق می کرد ، افغانها هم روی نثار بیشتر حساب باز کرده بودند اما بالاخره آمریکایی کارش را کرد.
یکی دو نفر از افغانها را دیدم که اشک ریختند، این اشک ریختن در شکست یک هموطن خیلی زیبا بود، زیبا تر از برد! اشک نشانه اوج علاقمندی یک فرد برای پیروزی یک فرد دیگر است.
منهم خیلی دوست داشتم نثار به مدال برسد با خود حساب کرده بودم اگر وی نقره یا طلا بگیرد خیلی خوب می شود. اما حدود یکفته پیش وقتی نثار را دیدم که زبانش پاره شده بود و داکتر چند بخیه زده بود نگران بودم و ناراحت از اینکه چرا تیم افغانستان بی احتیاطی می کند و در آخرین لحظات بگونه ی تمرین می کنند که آسیب ببینند.
اما در مجموع نثار و روح الله هردو شایسته بیشتر از آنچه بدست اوردند بودند، هردو شبهاهتهای زیادی بهم دارند، هردو صمیمی و دوست داشتنی هستند.
برای حاشیه این مسابقات گفتنی های زیادی دارم که در روزهای آینده به آنها می پردازم.
و در اینجا بد نمی بینم که عکس تنها توشیق کننده خردسال افغانستان در پکن را نشر کنم، سلیم نوجوان شوخ طبعی که معلم زبان چینی خودرا در روز مسابقه به ستوه در آورده بود.

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

افغانستان صاحب اولین مدال المپیک در تاریخ خود!


امروز ورزشگاه اختصاصی برای مسابقات رزمی شهر پکن شاهد مبارزه روح الله نیکپا بود، نیکپا با شکست دادن حریفانی از آلمان، انگلستان و اسپانیا و شکست در برابر ورزشکار مکزیکی به مدال برنز دست یافت.
افغانستان در المپیک پکن چهار ورزش کار دارد، اما تعدادی زیادی از وزارت خارجه و کمیته ملی المپک به شمول رییس و بقیه مسوولین به پکن آمده اند با تمام بی نظمی ی که دیده می شود بازهم نیکپا نام افغانستان را بلند کرد.
شاید انچه جالب توجه باشد، نحوه تشویق تماشاگران افغان باشد، تجربه تشویق نکردن تلخ است ما مردم عادت کرده ایم که همیشه روحیه همدیگر را تخریب کنیم اما تجربه تشویق همدیگر و مشارکت در پروزیهای هم را نداریم .
در پیش از چاشت وقتی روح الله با تکواندوکار آلمانی مبارزه می کرد تماشاگران افغان و مسوولین المپیک ارام نشسته بودند و نمی دانستد که چگونه از نیکپا حمایت کنند. یکی دو نفر یکی دوبار سعی کرد چیزی بگوید اما بقیه نای تشویق را نداشتند.
بعد از چاشت کمی وضعیت بهتر شد و دانشجویان افغان دانشگاه پکن شور آفریدند اما بازهم سرو صدای آنان در برابر یک تیم کوچک اما منسجم مکزیکی که با نای وسرنا آمده بودند وخودشانرا در بیرق کشورشان پیچیده بودند و باهم آواز می خواندند نا چیز بود.
نکته جالب دیگه این است که تماشاگران افغان نمی دانستند که چه کلمه یا جمله کوتاهی را برای تشویق به کار ببرند، بعضیها می گفتند بگوییم افغان! ولی آشکارا محسوس بود که این کلمه به مزاق آنان خوش نمی خورد اینگار افغان یک چیز بدی است که نباد ادایش کرد، بعضیها می گفتند بگوییم افغانستان ولی در دو بخش : افغان- ستان!
سرانجام اکثریت نا خود آگاه توافق کردند که صدا بزنند روح الله روح الله.
با تمام این وجود روح الله افتخار افرید.
چهار نفر وسط چهار ورزشکار افغان در المپیک پکن، نفر وسطی روح الله نیکپا.
بیشتر در بی بی سی:

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

دیوار چین


دیوار چین که تاریخ ساخت آن به دوصد سال قبل از میلاد بر می گردد شگفت آور است، شاید افتتاحیه المیپیک پکن را دیده باشید و یا اگر در چین مسافرت کرده باشید و دیده باشید که راهنماهای هتل محل اقامت تان از صبح تاشب دم در استوار استاده است و در برابر هر مسافر لخند می زند و نه خمیازه ونه خستگی دیده می شود، متوجه خواهید شد که چه پیوندی است بین تمام این کارها در کشور بزرگ چین، ساخت دوار چین که قریب نه قرن طول کشیده است نشان از استواری و نظم و پایداری یک ملت است، امروزه دیوار چین هر چند در بسیار نقاط از بین رفته است اما بخش قابل توجه از آن پا برجاست وبه شدت از سوی حکومت، محافظت می شود.
من نیز امروز شانس پیدا کردم تا از بخشی از این دوار که در حاشیه شهر پکن واقع شده است دیدن کنم.
برنامه باز دید از این دیوار برخلاف تصوراولیه ام خیلی راحت صورت گرفت تصمیم داشتم که یک موتر گرفته و تنهایی بروم ولی وقتی کارمندان هتل مطلع شد صرف با هزینه بسیار ناچیز ١۵٠ یوان که در حدود بیست دالر می گردد این کار میسر شد، صبح زود یک واگن هفت نفره آمد دوسه توریست خارجی دیگر هم سوار بود و با یک مترجم ما را برد.

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

مشارکت سمبولیک دختران افغان در مسابقه المپیک

١۵ ماه آگست، امروز روبینا مقیم یار در استادیوم آشیانه پرنده، جاییکه افتتاحیه المپیک در آن برگزار شده بود به میدان رفت و در گروه پنجم با ١۴ و ٨٠ صدم ثانیه نفر آخر شد.
مقیم یار در المپیک آتن هم شرکت کرده بود و فکر می کنم آنجا نتیجه بهتری گرفته بود، اما تقصیر از روبینا نیست مشارکت سمبولیک دختران افغان در مسابقه المپیک در چین داستان طولانی دارد.
دختری که برای این کار انتخاب شده بود بعد از مدتی زیاد تمرین در کشورهای مالزی و ایتالیا سرانجام در ایتالیا فرار کرد و پناهنده شد.
بعد از آن کمیته ملی المپیک سعی کرد این راز را سر پوشیده نگهدارد اما نتوانست و خبرنگاران خارجی زرنگ تر از آن بودند در چنین وضعیتی رو به روبینا آوردند تا وی از افغانستان بعنوان تنها دختر افغان در المپیک نمایندگی کند، روبینا حدود ١٢ روز قبل از مسابقه شروع به تمرین کرد این در شرایطی بود که استاد نداشت وهیچکسی به مسایل و مشکلات و دشواریهای وی توجهی نمی کرد.
نکته دیگر اینکه روبینا و دو دختر دیگری از یمن و یک کشور گمنام آفریقایی با رو سری در مسابقه شرکت کردند که تمام این خانمهای محجبه از رقیبان خویش پس ماندند تا به تیوریسنهای اسلامی کشورهایشان ثابت کنند که اگر به زور آنها را نماد اسلامی می سازند آنها هم بلدند با آخر شدند نام اسلام را نیک کنند!
ولی پشت پرده چیزهایی دیگری است این اسلام گرایان ظاهر نما، در خارج از دید دوربین کارهای عجیبی می کنند و شبها تا ساعتهای سه و چهار صبح در دسکوتیکهای و رقاص خانه ها سر می کنند .

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

شهر جادویی پکن

از گذشته های دور وقتی راهم برای سفرهای خارجی هموار شد هیچگاه دوست نداشتم از کشورهای مثل چین و هند دیدن کنم فکر می کردم جایی که نفوس زیاد است و ترافیک لذتی برای دیدن ندارد.اما بالاخره آمدم چین و الان بیشتر از سه هفته است که در شهر پکن هستم روزها بیرون می روم بعض شبها تاساعت 12 شب شب گردی می کنم و گاهی قایق سواری و کمتر به دیدن بازیهای المپیک می روم. چند سال زندگی در کابل و نبود جا و مکان برای گردش بخصوص در شب عقده آلودم کرده بود آلان آنقدر می گردم و می چرخم تا پایم از خستکی زله می شود.