خوب، بد نیست رقص شبانه در گراس لند نیز اشاره کنم، این برای ما، که امنیت ندیده و رقص ندیده هستیم شاید خوب باشد، قبلا از راهنمای ریز نقش که همراه ما بود یاد آوری کرده بودم، بنظر می رسید که ایشان، در بین توریستها بیشتر از همه توجهش به من بود، نه من زبان اورا می فهمیدم و نه او زبان مرا، بهمین خاطر نمی توانست درست توجیه کند که چه برنامه هایی برای گروه تدارک دیده شده است، هروقت برنامه ویژه ی بود پنج دقیقه قبل یا خودش می آمد ویا یک موتر می فرست تا مرا ببرد، از این برنامه ها یکی برنامه مسابقه اسب بین اسب سواران وتوریستها بود که به شکل بسیار جذاب برگزار می شد والبته اسب سواران ماهر مغول حال و هوایی مهمانان خودشان را داشتند و کاری نمی کردند که آنها خجالت بکشد.
هنوز درد و کفتگی اسب سواری در بدنم ریشه داشت که دخترک آمد و گفت همرایش بروم، رفتیم انطرف یک رستوران سنتی بود، رستورانی که در واقع در یک کپه یا خانه سنتی اما بزرگ قرار گرفته بود، داخل رستوارن میزهای گرد و کلان برای هر گروه توریستی بصورت جداگانه چیده شده بود، و روی دیوار از جمله عکس چنگیز خان نیز رسم شده بود، مغولها، نیز غذا را مثل چینیها با دو چوب می خورند.
به کپه خود برگشته حس خواب عجیبی در درون دشت گراس لند داشتم که یک دفعه سر وصدای آتش بازی از کمپهای دور دست توریستی بلند شد، این آتش بازی برای تویی که از افغانستان باشی و تصورت از آتش و سروصدای آن مساوی با یک حمله انتحاری و بعد مرگ چندین نفر باشد چندان خوشایند نیست اما در آنجا معنی جز شادی وسرگرمی را ندارد، آنقدر آرامش وسکوت هست که این آتش بازیها، لحظه ی دل سکوت دشت را می شکند وباعث تنوع می شود، در کمپ ما آتش بازی شروع نشده بود با خود گفتم کمپ ما، فرق می کند که ناگه راهنما دوباره تک تک کرد و گفت یک برنامه تدارک دیده ایم بیایید، دو باره رفتم، اول کنسرت بود یک دختر بعد یک پسر و بعد باهم خواندند و خواندند این خواندنها بقدری خوب بود که بعدا رفتم دی وی دی فروشی و موسیقی مغولی خریدم تا با خود به کابل ببرم و گوش کنم.
بعد از آواز خواندن رقص شروع شد در رقص همه شرکت کردند اما بعضی از رقصها آنقدر فنی بود که اجرایی آن برای بسیاری دشوار بود شاید مثل آتنگ برای یک خارجی که برای اولین بار آنرا ببنید و نداند که چگونه پیش می رود در حین مراسم رقص بود که ناگهان آتش بازی از اطراف محل رقص شروع شد، حالا آتش بازی نه کی؟ تازه فهمیدم که این آتش بازیها یک نوع رقابت هم است بین کمپهایی توریستی و کمپ ما فکر کنم رویی از دیگران کم کرد، در حدود بیست دقیقه همه مبهوت آتش بودند که به هوا میرفت ودر دل تاریک آسمان منفجر می شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دیدگاه