۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

فردا عید فطر است

امشب شب عید فطر است  ساعتی در اطراف کوته سنگی قدم زدم بعض دکانها و مارکت ها تا ساعت دوازده نصف شب باز بود و سلمانی هایی با انبوه مشتری.
در فیسبوک هم که همه این عید را تبریک می گویند: یکی به مسلمانان یکی به هموطنان  دیگری به عاشقان و آن یکی به زلف موی دوست.
در اطراف کوته سنگی از جمله یک جوان گدا توجه ام را جلب کرد شاید بیش از بیست و دو سال نداشت اما صدای گیرایی داشت از آن نوع صداهایی که بدرد دوبله و تبلیغات و مجری گری می خورد اما لب سرک نشسته بود ولباس سفید و تمیز وطنی برتنش بود و گدایی می کرد از یکی نیمه نانی می خواست و از یکی کمکی و اینگونه صدایش در تاریک روشنایی میدان کوته سنگی می پیچید.
فردا تعطیل است و بگذریم از اینکه از همین الان مسلمانان روزهای عیدشان را از هم جدا کرده اند  عده ی فردا عید خواهند داشت و عیده ی نخواهند داشت و ای بدلیل ماهی است که یا دیده شده و یا نشده است.
برای روزهای تعطیلی ام به چند چیز فکر کردم و یکی از ‍انها رفتن به بامیان بود به دوستی گفتم از بامیان بیاید کابل ولی بخاطر نا امنی جرات نکرد از من خواست که بروم بامیان و من که نباید جرات کنم.
حال مانده ام که این روز را چگونه سپری کنم؟  سخت محتاج خواب و استراحتم ولی همیشه در فرصت خواب خوابی نداشته ام. فیلم دیدن هم که چیز متفاوتی نیست دیدن دوستان هم که چندان چنگی بدل نمی زند! اگر کتابی بخوانم شاید خوب باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاه