۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

برای نوشتن بهانه ی در کار نیست!

این روزها روزهای قدم زدن است! باران کمی بارید ولی همین باران کم هوای کابل را دلپذیر ساخته است. عید هم فرصت خوب دیگری است اکثر مردم در گیر نمازعید و دید و بازدید و شیرنی خوری هستند و این باعث شده که کوچه های کابل کمی نفس بکشد و شادی کودکانی را که در کوچه ها ریخته اند هزم کند.
یک پیشک داریم که سه تا چوچه ناز دارد و چقدر رفیق شده اند با من که در این روز بیش از روزهای دیگر بهشان رسیدم
کیک و خامه دادم شان و مدتی است که دور و برم بازی می کنند و برسر و کول هم می پرند.
این هوای خوب و حس تنهایی و تعطیلی شوق کتاب خواندن هم آورده است رمان آوای وزغ را می خوانم رمان جالبی است ریز پرداز و جزءی نگر که تصاویر فوق العاده ی خلق کرده است.
قلیان هم اگر باشد که دیگر همه چیز تکمیل است قلیانی با طعم سیب که در زیر آن چند دانه خربوزه هم گذاشته باشی یک چیز دیگری می شود و اگر دو سه دانه انگو تازه بگذاری هم قابل قبول است. قلیان چاق کردن هم مثل اشپزی است و اگر یاد بگیری که چه چیزهایی به مواد آن بیفزایی یک چیز فوق العاده می شود.
می ماند حس نوشتن که به این راحتی به سراغ آدم نمی آید مگر اینکه ادم با خود دوست باشد و درک کند و ارتباط دوستانه و دلی با خود داشته باشد.
این روزها کمی دشوار است که آدم با خودش دوست باشد نمی گذارند این زمانه مشکلات کاری و فضای مغشوش و ملتهب شهری تو را از خود دور می کند که باید جنگید تا صلح مداوم برقرار باشد بین تو و تو.
اگر این خشکسالی به حولی تو سرایت نکرده بود و چاه ‍اب پر بود و می توانستی ساعتی به گل ها و درخت ها آب بدهی تا تازه شوند تو هم تازه تر می شدی.
فیلم خوب اگر ببینی که تازه می شوی حتی اگر این فیلم فیلم کوتاه باشد کافی است روزی یک فیلم کوتاه مثل فیلم آکاردون جعفر پناهی را ببینی و یا حتی این فیلم نیست را تا ببینی که برای آفرینش بهانه ی در کار نیست.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاه