۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

طعم تلخ رواش را می چشم
اسب را زین می کنم
تسمه های پوست
که شرق می کند روی كپل اسب چموش
می نوردیم کوه ها و دشت ها و گندمزار ها را
و می چینیم خوشه خوشه خوشه ها را
خوشه ها که نه!
دختران ده را
یک یک یک
تپه ها را می شمارم دو دو دو
... یال اسب را گره می زنم سه سه سه
خیمه می زنم چهار چهار چهار
وقتی خیمه ها روییدند
و دختران ده دسته دسته دسته شدند
و هر تپه ای برای خود مملکت و سرزمینی شد
جام دوغ آمیخته شده با طعم نعنا را سرنکشیده به سلامتی شان
پیاله آب سرد می افتد زمین
باد شلاق می زند به آسمان
و من پس می زنم
تمام خواب ها و رویاهایی را
که تار دست سید انور بافته بود
های....
کشکی خانه مه رو ده روی تو موبود
نان سه وقت مه ده پالوی تو موبود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاه