۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه


گربه بد جنس!
گربه ما ملوس بود
صبحانه اش جگر مرغ
نهار؛ بیف سپریم استیک
و شب؛ دو تکه پنیر دانمارکی با یک پیاله قهوه داغ
که زود خوابش نبرد
تا قصه های زیادی بشنود
و از سرگذشت پشینیان پند بگیرد
وقت نشستن
گربه گک خودش را می انداخت روی بغلم
و موقع ایستادن مثل درخت بالا می شد از من
گاهی تا دم در بدرقه ام می کرد
گاهی نگران بازگشتم بود
و بعض موقع هم روی دیوار می رفت و دست به دعا می شد
که خنجر قصابی در قلب ام نرود
و جگرم را کسی نخورد
روزی که کار من زیاد شد
و جگر مرغ به ته رسید
گربه ما؛ هوس سرزمین دور کرد
از روی دیوار پرید و در حویلی همسایه فرود آمد
ناگهان دستی گربه گک را لمس کرد
اوازی شنید و شعری خواند
و مسحور شد
حال گربه ما
با لشکری از گربه های دیگر
از این دیوار به اون دیوار می پرند
و خواب جگر مرغ می بینند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاه